نظریۀ فضیلت، چه در اخلاق چه در معرفتشناسی، به این شناخته میشود که در آن، اولاً، کانون ارزیابی اخلاقی و معرفتی منش فاعل، نه عمل یا باور او است و، ثانیاً، مفهوم فضیلت در این ارزیابی اولویت تبیینی دارد؛ بدین مفهوم که دیگر مفاهیم ارزیابانۀ اخلاقی، مانند خوبی، درستی و باید، از آن به دست میآیند. بهرغم تفاوتهایی که در توضیح مفهوم فضیلت بین نظریهپردازان فضیلت وجود دارد، به نظر میرسد این دو مشخصه همۀ روایتهای نظریۀ فضیلت را زیر چتری واحد گرد میآورد. لیندا زَگزِبسکی، در مقام یکی از نظریهپردازان برجستۀ فضیلت، در این کتاب استدلال میکند که پیش از تشخیص الگوهای خوبی، و حتی بدی، نمیتوانیم معیاری برای خوبی، یا بدی، داشته باشیم. به نظر او، نظریۀ اخلاق نظامی از مفاهیم است که در آن برخی مفاهیم برحسب مفاهیمی دیگر تعریف میشوند. ما، برای پیشگیری از ابتلا به دور مفهومی، برخی مفاهیم را یا تعریفناشده بر جای میگذاریم یا آنها را به امری خارج از قلمرو ارزیابی اخلاقی بازمیگردانیم. زگزبسکی پیشنهاد میکند که این امر خارجی نه ماهیت انسان، عقلانیت یا ارادۀ الاهی، بلکه شخص الگو باشد. الگو کسی است که اشارۀ ما را به واژههایی مانند «شخص خوب» و «شخص واجد حکمت عملی»، بدون استفاده از مفاهیم توصیفی یا غیرتوصیفی، تثبیت و تحکیم میکند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .