اگر میتوانستی با لمس کسی، در او حلول کنی، چه میکردی؟ قاتلی اجارهای در پی شبحی است تا او را به قتل برساند. برای شبحی که میتواند در بدنهای مختلف حلول کند، هیچ دری بسته نیست؛ اما کسانی که درصدد شکار شبحهایند، از تمام رمز و رازهای آنها آگاهاند و میدانند چگونه آنها را به دام اندازند. لمس داستان شبحی است که میخواهد بداند چرا در تعقیب اویند و چه کسی پشت پردۀ قتل «پوست» محبوب او، ژوزفین سبولاست. قسمتی از متن: «ژوزفین سبولا داشت میمرد؛ ولی من باید به جایش میمردم. دو گلوله در سینهاش فرو رفته بود و یکی در رانش. همین باید کارش را تمام میکرد؛ باید کافی میبود؛ ولی مرد تفنگ به دست بالای بدن رو به مرگ او ایستاده بود و داشت دنبال من میگشت. دنبال من.»
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .