جیمسون در چندلر در جستجوی کلیت به نویسنده ای می پردازد که ممکن است او را نویسنده ای عامه پسندنویس تلقی کنند و بنا به سنت مکتب فرانکفورت آثارش را از زمره محصولات صنعت فرهنگ و گریز و تحمیق به حساب آورند. از نظر جیمسون، چندلر به لحاظ شیوه روایت در سنت پروستی جای می گیرد؛ واقعیت در اینجا برخلاف سنت جویسی بر شخصیت آشکار نمی شود یا معنایی نمادین پیدا نمی کند. تجربه در اینجا مغشوش و بی اهمیت است. بعد از پایان تجربه است که شخصیت یا نویسنده با نگاهی قفانگر شروع می کند به درک همه آن آنات گذرنده و همگون به لحاظ اهمیت. مثلا حالا کاراگاه درمی یابد که او درواقع در استخدام خود قاتل بوده است و غیره. به عبارتی داستان کارآگاهی چندلر، تجسمی است از فرایند از توهم درآمدن و به شناخت رسیدن و تمامیت. در شرح رسیدن به این تمامیت، جیمسون سنت های تفسیری مختلف را به کار می گیرد و گاه این سنت ها چنان قدرت می گیرند که سنت خوانش مارکسیستی او را به حاشیه می دانند. از جمله خوانش نشانه شناختی گریما، خوانش روانکاوی فروید و خوانش مبتنی بر پدیدارشناسی هایدگر در فصل مهم «حصاری در پایان عالم». فردریک جیمسون (1934- ) استاد دانشگاه دوک در آمریکا است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .