اوج فلسفۀ هلنی را باید در نظریات استادانه ای مشاهده کرد که فیلون ( ۲۰ قبل از میلاد تا ۵۰ میلادی ) از طریق شروح فلسفی متبحرانه اش بر کتاب مقدس به دست داده است. تردیدی نیست که فیلون در زمرۀ علمای دین بود و نقشی موثر در زندگی هم کیشان خویش ایفا کرد. وی استاد تمام عیار فلسفه و زبان یونانی بود و با تنوعی چشم گیر در سبک خطابی و بلاغی و با لحنی بس نقّادانه به دین و فلسفه نظر می کرد و طعنۀ جانانه ای بر اخلاق عمومی از آن حیث که خصیصۀ عصر یونانی – رمی بود، روا داشت. اگرچه فیلون به کمال، با متون فلسفی یونانی و دست اول، آشنایی داشت اما نباید او را صرفا یک فیلسوف دانست، نظراتش در بحث لوگوس، خلقت، تفسیر و تأویل یکی از دلکش ترین مباحثی است که تا کنون مطرح شده است. از این رو باید او را سرچشمۀ هرمنوتیکی دانست که به صورتی، حتی به روزگاران ما، ادامه یافته است. بحث کهنۀ او برای ما امروزیان، نو می نماید، یعنی دین را از چشم انداز فلسفی نگریستن.