خشم هم ناتوان از تسلط بر خویش است، هم آدابدانی را از یاد میبرد، هم دوستیها را نادیده میگیرد، هم سرسختانه و مصمم آنچه را آغازیده خاتمه میدهد، هم گوشهایش را به خرد و اندرز بسته است، هم تحرکات صرف برانگیختهاش میسازند و هم به کار تشخیص صحیح و صادق نمیآید؛ و بیش از همه به عمارتی میماند در حال فروپاشی که روی هر چیزی که به آن برخورد میکند آوار میشود…
خشم این را در بسترش کاردآجین کرد، آن یکی را در میانهی مناسک مقدس ضیافت از پای درآورد، دیگری را در برابر دیدگان قاضیان و مردمان تکهپاره کرد؛ یکی را فرمان داد خونش را برای پدرکشی پسرش بدهد، دیگری را گفت گردن همایونی را به دست بردهای بسپارد، آن یکی را روی صلیب بند از بندش بگشایند... هیچ هیجانی بیش از خشم مشتاق کینخواهی نیست و درست به همین سبب بههیچروی مناسب ستاندن کین نخواهد بود، شتابزده و بیدقت، مانند هر میل طماعی، راه هجوم خویش را سد خواهد کرد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .