درست نمیدانم این داستان داستانِ واقعیِ زندگیِ نویسندهاش بوده یا همهاش را از خودش درآورده. میدانید که الان نویسنده مرده است و در دنیای مردهها هم هیچچیز قطعیت ندارد. میشود داستان واقعی باشد، میشود هم نباشد. اصلاً الان که اینها را میگویم، نمیدانم خودم کیستم. گلفروشم یا نویسنده یا میخک یا میرزافتحعلیخان. بهتر است دیگر کنجکاوِ اینها نباشیم. شمای خواننده هم هیچوقت مثلِ نویسنده کنجکاوِ گذشتۀ خود نشوید. یک بار آمدیم و در گذشتۀ شما هم خبری بوده و تا باخبر شوید، ژنهایتان هم فعال شوند. هرچه از گذشته کمتر بدانید، مصونترید. گذشته همان کلتِ گلاک 19 اتریشی است که سایهاش سالها زیرِ چانهتان را قلقلک میدهد و منتظر است کی انگشتتان ماشه را بچکاند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .