من باید داشته باشمت!
قصد کرده بود بلوط را مال خودش بکند، همین کار را هم می کرد. محال بود بگذارد از دستش برود. جان شده بود پس جان هم می ماند.
صدای زنگ پیامک توجهش را جلب کرد. گوشی را به زور از جیب شلوار جینش درآورد. همین که قفلش را باز کرد پیام بلوط چشمک زد. لبخندی گشاد روی لبش آمد.
«خوبه که... هستی»
این تنها پیام بلوط بود. به خدا اگر انرژی زا هم به رگ هایش تزریق می کردند این همه سرحال نمی شد! لبخند تمام صورتش را پر کرد و در جوابش فقط نوشت:
«عین تو.»
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .