وقتی آیین احضار ارواح آغاز شد جولی چشمانش را بست، دست دوستش را گرفت و هر دو بر فرا خواندن ارواح مردگان متمرکز شدند. جولی بعدها چنین توصیف کرد که ناگهان به او «حس وحشتناکی دست داد.» چشمانش را باز کرد و «چشم در چشم سه بندر دیگر شد که آهسته وارد آنجا شده بودند. کنار هم ایستاده بودند. چشمانشان را نیتی مرگبار تیره کرده بود... در نور ضعیف شمع به نظر می رسید بندر پیرتبری را بالا گرفته است.»
ترسناک تر از هر داستانی که جنایات قاتلی را روایت می کند، داستانی ست درباره خانواده ای قاتل؛ خانواده ای که با همکاری و کمک هم، مردم بی پناه را به دام می انداختند و به وحشیانه ترین شکل ممکن سلاخی می کردند. این کتاب از مجموعه «مشاهیر مرگ» به داستان یکی از خانواده های معروف تاریخ جنایات آمریکا می پردازد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .