زمانی که برای اولین بار با آثار جان تیلور گاتو آشنا شدم، متوجه شدم عشق من به یادگیری و بیزاری ام از مدرسه به هم مربوط هستند. این آشنایی با ویدیویی از گاتو در یوتیوب، که هدف مدرسه را توضیح می داد، شروع شد و با خواندن مشتاقانه ی همه ی کتاب هایش به پایان رسید. برای اولین بار در زندگی ام، احساس می کردم کس دیگری نیز آن چه را که من دیده ام دیده است و این به من اطمینان می داد که من دیوانه نیستم که چیزی بیش از این ها از مدرسه انتظار دارد. برای اولین بار در زندگی ام، کسی را یافتم که نتیجه گیری منطقی تحصیلات اجباری را به آموزش و پرورش نشان داد. این جا کسی بود که آن چه را که من دیده بودم دیده بود و نمی توانست خود را مجبور کند که همین طور به این نظام ویرانگر تداوم بخشد. او به جای این که بنشیند و منتظر بماند تا آن نظام سال به سال به نابود کردن دانش آموزان ادامه دهد و رؤیاهای آنها را بدزدد، واقعا کاری برای آن انجام داد.
چه الهام بخش از این پس، دیگر نمی توانستم بخشی از دستگاهی باشم که نه تنها من را در جهت اهدافش به تباهی می کشاند، بلکه برخی از بهترین و سخت کوش ترین جوانانی را نیز که می شناختم جذب و آن ها را کودن می کرد. در نهایت، دانش آموز عالی بودن من منجر به این شد که عقب نشینی کنم. آن همه وقت و انرژی ای را که سال ها برای ورود به یک دانشگاه خوب و ادامه ی این روند استانداردسازی و صنعتی شدن دوران دوازده ساله ی مدرسه تلف کردم، می توانستم در جهت پرورش مهارت ها و علایق دوران کودکی و تحقق بخشیدن به رویاهایم صرف کنم.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .