بعد، روزی خاطرۀ درخت یکباره در زهن ارنستو زنده میشود. خاطره مربوط به باغچهای بوده در تقاطع خیابان برلیوز و خیابان همیشه خلوتی به اسم کاملینا که با شیب تندی به درۀ کنار بزرگراه و به پُرت آلانگله در ویتری منتهی میشده. دورتادورِ باغچه با سیمهای خاردار محصور بوده. حصار باغچه را با نظم خاصی درست کرده بودند، طوری که دیگران هم باغچههای رو به خیابان را که همشکل و قوارۀ این باغچه بود به همان نحو حصار کشیده بودند.
البته این باغچه هیچ تنوعی نداشت، نه کُرتبندی داشت، نه گل، نه گیاه و نه هیچ پُشتهای. فقط همین درخت را داشت، همین تکدرخت را. باغچه عبارت از همین درخت بود.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .