چشمم در اومد انقدر حواسم موند پیش تو.حالا لباتو ورنچین.تو میترسی یه آبی به سرو صورتت بزنی؟بیا این صابون...ببین چه لیز میخوره...برش دار.. اینجا دلاک نمیاد من و تو رو لیف بزنه و چرک ها مون رو لوله کنه... باید خودمون خودمون رو بسابیم . زود باش باید بریم ...بوی پهن گرفتیم.بوی انگل... بوی اون بالکن پر سگ... بوی خاطرات یوناتان .بوی سفال و شیرونی و جنگل و لونه ی کلاغ گرفتیم.... به خدا هرچی دم دستمون بود رفته زیر ناخن هامون...هزار تا میکروب گرفتیم... الان از زیر ناخن های من یه هزار پا میاد بیرون ،حالا ببین.اگر درش نیاوردم.وقتی میخندی خیالم تخت میشه...چی؟ بلندبگو...
چرا این سوال را پرسیدی؟
کاش یه سوال بهتر میپرسیدی...مثلا راجع به خودم میپرسیدی.نه که نمیگم...من نمیدونم تو چی دلت میخواد بدونی ،برای ی رازمو بهت بگم؟
که بعدا بری همه جا جارش بزنی،بین همه پخشش کنی؟بیا وسط حموم همین جا،دهنتو باز کنی بگی...برای چی بگم؟خودت باید بفهمی.نه اینکه بخوام بهت سر کوفت بزنم اما هوشم بد چیزی نیست.من بگم فایده ای نداره .اصلا ببین ... منو باش... هیچ وقت نخواه که یهو از کسی سوال کنی،چون اینجوری یعنی نمیخوای بری تو کنه قضیه ... کنجکاو نیستی میخوای راحت فضولیت برطرف شه ...یه کم دقیق شو!
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .