جایم گرم است و من به نجو آرامش بخشی احساس سرخوشی می کنم .از میان پنچره با روزنامه نگاری که لحظاتی پیش مرا ترک گفته با تکان دادن دست خداحافظی می کنم . او هنوز ضبط صوتش را زیر بغل دارد . به هنگام جدایی به و گفتم :
-من تمام عمر به آنچه می بایست و می توانستم عمل کرده ام .بسیار رنج برده و بسیار کار کرده ام، اما در عوض تا توانسته ام عشق ورزیده ام و عشق ورزیده ام و در این لحظات چنان خوشبخت بوده ام که شما حتی قادر به تصورش نیستید .و سر انجام به این نتیجه رسیده ام که تنها چیزی که به زحمت زندگی کردن می ارزد نیک بختی در سایه ی عشق ورزیدن است .اکنون من خسته اما دل آسوده می توانم بمیرم و به خویشانم بپیوندم ...
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .