بیا اردشیر، بیا. بیا که ببینی ما این جا چه می کنیم و چه ها کرده ایم تا امروز و دل به کی ها و چی ها داده ایم و دل مان را کی ها و چی ها شکسته و مانده ایم با یک دل پاره پاره که هرچه هم وصله پینه اش کنی، باز هم از درزهایش باد و بوران درگذرست. دلی که زخم خورده از زخم های جورواجور ولی هنوزتوان ماندن دارد در این جا که اگر هم سرزمین بی بر و باری ست، سقفی دارد که خودمان هوا کرده ایم. آهای اردشیر گریزپا شده آیا که سرما به مغز استخوانت برسد درهوای گرم زیر سقف؟ نه واقعا. شده آیا؟
(از داستان مرز خشکی وآب)
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .