مانایی مولانا و خیل عظیم شیفتگان او در عصر حاضر، اتفاقی نیست. اشعار مولانا با والاترین ارزش های موسیقایی در آمیخته و با اینکه در جایگاه شعری خود یگانه و بی مانند است، گاه گویی به موسیقی محض نزدیک می شود. این اشعار حتی بدون موسیقی و ترجمه، ورای زمان و مکان طنین انداز است، با نیرو و خواسته ای غریب با وجود وحدانی ما سخن می گوید و از زبان، فرهنگ، نژاد و مذهب در می گذرد. اندیشه و نگاه مولوی به معشوق، که با نام های متعددی همچون: خدا، حقیقت، نور، طبیعت، زیبایی و جهان شناخته می شود، به گوهر و جوهر یگانه و ناسُفتنیِ(دست نیافتنی و بکر) عشق باز می گردد. از این رو، معشوق هوس یا خواهشی تنانه و نفسانی نیست که در پیا آن برآییم؛ بل میراث و ودیعهای قدسی است در ضمیر یکایک ما که همواره با ما در سخن است و اگر به پژواک آن گوش فرا دهیم، از خواب رخوتناک غفلت بیدارمان خواهد ساخت. این کتاب داستان و روایتی است که نشان می دهد چگونه به یاری و پایمردی پدرم و مولانا بیدار و آگاه شدم...
فرقی نمی کند شما مولوی پژوه باشید یا نخستین بار است که نام او را می شنوید؛ برای فهم مولانا تنها یک شرط لازم است و آن «عشق» است....
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .