در دنیای روزمرهی ما که هیچچیز براساس منطق رفتار نمیکند و داستانهای خبری دروغ حتی نتایج انتخابات را عوض میکنند، آیا جایی برای منطق و عقلانیّت باقی مانده است؟ در کتاب حاضر، یوجینا چِنگ سنّت اعجوبههای منطق چون جورج بول، لوئیس کارول، و جان وِن را دنبال میکند و با استفاده از ابزار جبری و نموداری به ما مبانی منطق را میآموزد که در این دنیای بیمنطق چگونه میتوان منطقی زیست. مثالهایی از دنیای امروزی میآورد، از جمله از نابرابریهای اجتماعی، تبعیضهای نژادی و جنسیّتی، تغییرات اقلیمی، رفتارهای خشونتبار در جوامع مدرن، … او که ریاضیدان برجستهای است بر له و علیه موارد گوناگونی که در نظر میگیرد استدلالهای منطقی مستحکمی میآورد و به ما میآموزد که در تحلیل موارد پیچیده چگونه باید از انتزاع و مدلسازی استفاده کنیم. برای او نیز گاهی منطق طعمهی احساسات میشود و او همچنان از سفر با هواپیما میهراسد و بیشاز حد شیرینی میخورد. حال که ریاضیدانان نمیتوانند منطقی باشند، از ما مردم عادی چه انتظار میرود؟ در این کتاب چِنگ سازوکارهای درونی و محدودیّتهای منطق را نشان میدهد و توضیح میدهد که چرا بیمنطقی، برای مثال احساساتی بودن، در شیوهی تفکّر و در تعامل و تقابل با دیگران حیاتی است. چِنگ به ما نشان میدهد که چگونه با استفاده از ترکیبی از منطق و بیمنطقی میتوانیم در این دنیای مملو از بیعدالتیها، تحجّرها، و شکلکهای اینترنتی زندگانی معقولی داشته باشیم. .
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .