در نیمه دوم قرن گذشته باوری میان نظریه پردازان و سیاست گذران شکل گرفت مبنی بر آن که مردم سالاری به عنوان یکی از ارزشمند ترین دستاوردهای اجتماعی بشر معاصر میتواند چاره تمامی مشکلات عقب افتاده ترین جوامع جهان باشد،اقتصادهای مبتنی بر رانت را اصلاح کند،خشونت را مهار سازد و توسعه و رفاه به ارمغان بیاورد.اما مروری بر تلاش ها در جهت دموکراتیزاسیون حکایت از آن دارد که در اغلب موارد نتیجه امر به جای حصول آزادی و ایجاد جوامع دسترسی باز شکل گیری چرخه های تاسف باری از بی ثباتی،عقب گرد،خشونت و حتی جنگ های داخلی بوده است،علت چیست؟آیا دموکراسی راه حلی مناسبی برای این کشورها نیست؟یا مشکل آن است که در پیگیری آن از نکات ظریف و مهمی غفلت میشود؟آیا جاگذاری عینی نهادهای جوامع غربی در دیگر کشورها امری ممکن و یا حتی مطلوب است؟برای آنکه کشورها مبتلا به استبداد سیاسی و دسترسی محدود،به سمت جوامعی بازگذار کنند و در عین حال دچار خشونت نشده و از مواهب آزادی در قالب رفاه و توسعه اقتصادی بیشتر بهره مند گردند،چه شروطی باید برآورده شود . چه مسیری پیش پای آنان قرار دارد.داگلاس نورث و همکاران تلاش میکنند به این پرسش بزرگ محافل علمی،سیاسی و اقتصادی پاسخ دهند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .