بهار رفته. عماد وانمود میکند غیبشدن بهار اهمیتی ندارد. اما عمادِ بیبهار، موجودی طعنهزن و شیدا شده که فقط برای رفیق صمیمیاش، بهرام، قابلتحمل است. عماد و بهرام برای فروش یک کتاب خطی، دربهدر دنبال دلال و خریدار هستند اما قصد عماد از این جستوجوی شهریِ پراتفاق، پیداکردن ردی از بهار است...
رمان آداب ترککردن تو یک رمان شهری و عاشقانه است که ماجراجوییها، خیابانگردیها و خردهقصههایش آن را پرکشش و قابلخواندن کردهاست.
«گاهی مثل گربه ای بود که در کمین نشسته و منتظر است از سر درماندگی در برابر نوازش، خودش را در آغوشی نجات بخش رها کند! گاهی کوالایی خواب آلود و همیشه چسبنده بود که مایل به صورتم نگاه می کرد و چیزی سطحی، اما خواستنی در قشنگی اش داشت. در آن لحظات، زیباترین بود و بی نهایت غیرقابل چشم پوشی.»
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .