"هر خانهای روح دارد، و اگر این درست باشد، روح خانه وریتی تاریک تاریک بود"
رنگ چشمهایش با رنگ کراواتی که توی جیبش فرو کرد، جور هستند. سبز مایل به زرد. خوشتیپ است، اما چیزی در او وجود دارد که وادارم میکند آرزو کنم ای کاش خوشتیپ نبود. انگار ظاهرش معذبش کرده است. بخشی از وجودش که نمیخواهد کسی به آن توجه کند. دلش میخواهد در این شهر نامرئی باشد. درست مثل من. خیلی از آدمها به نیویورک میآیند تا کشف شوند. مابقی به اینجا میآیند تا مخفی شوند، درست مثل من.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .