آنچه در این کتاب ضاله آمده، یادداشتهای گاه جدی است که درآمیخته با چاشنی طنز و شوخطبعی، قلمی و همقدمی شدهاست.و گاه حتی بهخاطر حساسیت موضوع، زبان جدی مطلب بر زبان شوخگین و طنزناک آن سبقت گرفتهاست.چنان که گفتی به تابلو سبقت ممنوع، هرگز اعتنایی نداشته! همچنین سعی کردم از کشکول مختصر محفوظات شعری خود هم برای لطیفتر شدن فضا و ضعیف شدن دست قضا استفاده کنم که خیلی به همسفران بد نگذرد. جادهزده نشوند و بالا نیاورند!…
پس نوار دلنشین استاد شجریان را میگذارم توی ضبط ماشین و در حالی که صدای آن را تا آسمان عشق بلند میکنم؛ به تکتک تابلوهای مسیر حرکتم با دوربین نگاهم گیر میدهم و پشتبندش یکسری حرفهایی میزنم که خداوکیلی حرفهای من نیست. حرفهای تابلو است. وگرنه، قلم من که حرف ندارد؛ یعنی در این راستا حرفی برای گفتن ندارد. قلمی که سوای نوش طنزش، نوکش نیز نیش دارد. در راستای این حرف دستکاری شده جناب سعدی که: “طنز را دردی اگر باشد خوش است/ طنز بیدردی علاجش آتش است”….
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .