بگذارید رک و راست بگویم: دیگران تقلب می کنند، شما تقلب می کنید، و بله، من هم گاهگداری تقلب می کنم.
در مقام استاد دانشگاه، همیشه تلاش می کنم به کارم تنوع ببخشم تا علاقه ی دانشجویانم به موضوع حفظ شود. گاهی اوقات از مهمانانی جذاب برای سخنرانی در کلاس دعوت می کنم. این طوری خودم هم زمان کمتری صرف آماده کردن مطالب می کنم و به طور کلی موقعیت برد-برد-برد است، هم برای سخنرانی مهمان، هم برای کلاس و البته هم برای من.
در یکی از این سخنرانی های «پیچاندن تدریس»، مهمان ویژه ای را به کلاس اقتصاد رفتاری دعوت کردم؛ مردی باهوش و متشخص که کارنامه ی درخشانی داشت: دوره کارشناسی را در دانشگاه پرینستون گذرانده بود، کارشناسی ارشد حقوق گرفته بود و حالا مشاور تجاری بانک ها و مدیران ارشد برجسته بود. به کلاس گفتم که «مهمان برجسته ی ما طی چند سال گذشته به نخبگان تجاری کمک کرده تا رؤیاهایشان را محقق کنند!»
پس از این معارفه ی کوتاه، مهمان کار خود را شروع کرد. از همان ابتدا خیلی رک و خودمانی، و با شور و حرارت، شبیه مربی های زومبا، بلند گفت: «امروز می خواهم کمک کنم به رؤیاهایتان برسید. رؤیای رسیدن به پول! دوست دارید پول در بیاورید یا نه؟»
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .