به مدت پنج ماه خودم را وقف تجسس در چیزی کردم که بهظاهر یک دستاورد ملی در زمینهی صنعت پیشرفته یا هایتِک بود، ولی من نمیدانستم چیست و چه فایدهای دارد. در همان روزهای اولِ گشتوگذار صنعتیام، جواب هر دو سؤالم را گرفتم و فهمیدم که این چیز صنعتی چیست و به چه دردی میخورد، اما وقتی ساختش چندهزار نفر را درگیر میکند و تولیدش در داخل کشور دستاوردی ملی محسوب میشود، داستانش مسلماً چیزی است بیش از توضیح دانشنامهایِ آن چیز و سازوکارش. این چیز هیچ جذابیتی برایم نداشت ولی میدانستم که «اگر چیزی برایت جذاب نیست، به خاطر این است که به اندازهی کافی به آن خیره نشدهای.» پس اولین گام این بود که تصویر آن چیز را پرینت بگیرم و بچسبانم بالای میز تحریرم.
اما ماجرا برای من، بیش از آنکه خود آن چیز باشد، سازندگانش و جامعهای بود که این اتفاق درش رخ داده بود. در طول تجسس پنجماههام، توانستم با کسانی دمخور و معاشر باشم که در زندگی عادیام به تورم نمیخوردند. در مقامِ کسی که خود را نویسنده میداند، بدیهیترین وظیفهام کنکاش در اطراف و گوش سپردن به آدمها و یافتن سازوکارهای علّی اجتماع پیرامونم بود. بنابراین با دهها نفر در عرصههای گوناگونِ مرتبط با آن دستاورد صنعتی صحبت کردم؛ از مهندس و مدیر و کارگرهای کارخانهجات سازندهی آن چیز گرفته تا منتقدان و کارشناسان اقتصادی. و درعینحال، سعی کردم این خردهروایتهای افراد درگیر در ماجرا را در قابهایی بزرگتر قرار دهم تا علاوهبر ثبت صرف روایتِ آدمها، جایگاه تاریخی و سازوکار خردهروایتهاشان را هم نشان داده باشم.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .