اعتراف می کنم که یکی از دشوارترین چالش های زندگی ام، مواجهه من با برساخت گرایی اجتماعی، نه صرفا به عنوان یک فرانظریه بسیار مهم در علوم انسانی، که به مثابه رویکردی کاملا کاربردی در ذهن و زندگی فردی و اجتماعی ام بوده و هست زمانی که بر ساخت گرایی اجتماعی را دانستم، درد زیادی را متحمل شدم، دردی که ناشی از مواجهه من با خودم و جهانی بود که در آن زیست می کردم، دردی آگاهانه و عامدانه که مهم ترین دستاوردش برای من، تغییر بود. تغییر در زاویه و نوع نگرشم به جهان و خود واقعی ام. چرا که هر چه بیشتر در این نظریه، غور می کردم، بیشتر و بهتر قادر به در یک لایه های معنایی کنش ها و رفتارهای فردی و جمعی می شدم و بیشتر می دانستم که در جهانی آکنده از برساخته هایی زندگی می کنم که واقعیت آن، برای من و ما، بدیهی و غیرقابل تردید، تلقی شده بود. از این روست که به جرات می گویم، مهم ترین هنر برساخت گرایی اجتماعی، ویران کردن رسوب های ذهنی و معنایی است که البته کار آسانی نیست (یا حداقل برای من نبود). این متن، تلاشی کوچک است برای معرفی و ارائه کلیاتی نه چندان دقیق از برساخت گرایی اجتماعی به کنشگران پرسشگری که جرات پرسیدن و تردید کردن دارند. کسانی که این شهامت را دارند که پرسش های معنایی کلیدی در مورد واقعیت ها را مطرح کنند و از به کار بردن زیاد «چرا»، واهمه ای ندارند. اگر رویکردی غیر از این دارید، مطالعه این متن را به شما توصیه نمی کنم.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .